آدمها بعضی مواقع توی یه موقعیت می افتن.نه راه پس نه پیشنه دل برگشتننه موندن.من نمیدونم خدا چرا خودکشی رو آزاد نکرده؟؟؟.یعنی بمونی و زجر بکشی؟؟؟هیچ منطقی این رو قبول نمیکنه.به نظرم خود خدا هم دوس نداره بنده هاش زجر بکشناز عدالتش بدورهموندن و زجر کشیدن هر لحظه؟؟؟؟یا رفتن و راحت شدن؟؟؟؟.نظرتون چیه؟؟؟؟


وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گِلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیز از آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود

من عاشق چشمت شدم…


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

این روزها مواد شیمیایی نمایندگی نرم افزار حسابداری هلو دوربین مدار بسته آموزش قیمت نصب khabarkade سمــــ ــفــ ـونــ ـي بـــاد هامونک در جست و جوی خویش لیست قیمت کمپکتور,کمپکتور دستی,کمپکتور صفحه ای,کمپکتور قورباغه ای,کمپکتور برقی